همان که دلبری دارد, مرا لبخند زیبایش

به لبخندت بها باشد, اگر جان من خریدارم

اگر جان من خریدارم

همان که نغمه‌هایش شد, تداوم بر نفس‌هایم

و تنها سهم من از عشق, صدایت گشته دلدارم

صدایت گشته دلدارم

نمی‌دانی خودت شاید, به عشقت من گرفتارم

گهی حس کرده‌ای آیا؟ تو منظوری ز اشعارم

رسیدم با تو من بنگر, کنون بر انتها در عشق

نمی‌دانی هنوز آیا؟ به عشقت من گرفتارم

به عشقت من گرفتارم

همانی تو که حک گشته, به دل چون ماه تصویرش

ز نورت روشنم هرچند, نمی‌آیی به دیدارم

به دل می‌خندم آن‌دم که, به شعرم آفرین گویی

بگو این آفرین بر خود, تویی معشوق اشعارم

تویی معشوق اشعارم

نمی‌دانی خودت شاید, به عشقت من گرفتارم

گهی حس کرده‌ای آیا؟ تو منظوری ز اشعارم

رسیدم با تو من بنگر, کنون بر انتها در عشق

نمی‌دانی هنوز آیا؟ به عشقت من گرفتارم

به عشقت من گرفتارم